موس موس

لغت نامه دهخدا

موس موس. ( اِ صوت ) حکایت آواز و صوت لبها که بهم آید و نفس آرام و به توالی به درون کشیده شود خوشایند کودک یا جلب توجه او را.

فرهنگ معین

(اِ. ) (عا. ) تملق ، چاپلوسی .

فرهنگ عمید

تملق، چاپلوسی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) تملق چاپلوسی .

ویکی واژه

(عا.)
تملق، چاپلوسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی