لغت نامه دهخدا
همه دشت با باده و نای بود
به هر کنج صد مجلس آرای بود.فردوسی.بپرسیدکای مجلس آرای مرد
که بود اندر این مجلست پایمرد.سعدی ( بوستان ).و رجوع به مجلس آرا شود. || ( اِ مرکب ) شراب و شمع افروخته. مجلس افروز. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجلس افروز شود. || نام نغمه ای از موسیقی. مجلس افروز. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجلس افروز شود.