مانع امدن

لغت نامه دهخدا

( مانع آمدن ) مانع آمدن. [ ن ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) مانع شدن. مانع گردیدن. جلوگیر شدن :
از کبابش مانع آمد آن سخن
بخت نوبخشد ترا عقل کهن.( مثنوی چ خاور ص 140 ).مانع آید از سخنهای مهم
انبیا بردند امر فاستقم.( مثنوی چ خاور ص 179 ).مانع آید او ز دید آفتاب
چونکه گردش رفت شد صافی و ناب.( مثنوی چ خاور ص 255 ).و رجوع به مانع شدن شود.

فرهنگ فارسی

( مانع آمدن ) ( مصدر ) مانع شدن : از کبابش مانع آمد آن سخن بخت نو بخشد ترا عقل کهن . ( مثنوی . نیک. ۱٠ : ۳ )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم