غواصی کردن

لغت نامه دهخدا

غواصی کردن. [ غ ُوْ وا ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن. غیاصة. ( منتهی الارب ). رجوع به غَوّاص و غَوّاصی شود :
کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند
این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود.منوچهری.آن دُرّ یتیم که در دریای ترکستان به تحصیل آن غواصی میکرد حاصل آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 277 ).
غواصی کن گرت گهر میباید
غواصان را چار هنر میباید
سر رشته به دست یار و جان بر کف دست
دم نازدن و قدم ز سر میباید.؟

فرهنگ فارسی

۱ - در آب فرو رفتن به طلب مروارید مرجان و غیره ۲ - ( اسم ) تامل کردن در چیزی تفکر کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم