صبح وش

لغت نامه دهخدا

صبح وش. [ ص ُ وَ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) صبح رنگ. سپید. نورانی :
دوش که صبح چاک زد صدره چرخ چنبری
خضر درآمد از درم صبح وش از منوری.خاقانی.

فرهنگ عمید

صبح مانند، مانند صبح، سپید و روشن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) صبح رنگ سپید و روشن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم