شرم الود

لغت نامه دهخدا

( شرم آلود ) شرم آلود. [ ش َ ] ( ن مف مرکب ) شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی. ( ناظم الاطباء ) :
روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود
شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او.صائب تبریزی ( از آنندراج ).چشم شرم آلود او را مردمک چون مهر شرم
از پریشان گردی نظاره دارد درحصار.صائب تبریزی ( از آنندراج ).رجوع به شرم آلوده شود.

فرهنگ عمید

( شرم آلود ) شرمنده، شرمگین.

فرهنگ فارسی

( شرم آلود ) ( صفت ) شرمگین شرمنده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم