شادمانی کردن

لغت نامه دهخدا

شادمانی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شادی کردن. نشاط. تنشط. اهتزاز : بر سلامت حالش شادمانی کرده گفتم... ( گلستان ). به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. ( گلستان ).
مکن شادمانی به مرگ کسی
که دهرت نماند پس از وی بسی.( بوستان ).

فرهنگ فارسی

شادی کردن نشاط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت