سپری گشتن

لغت نامه دهخدا

سپری گشتن. [ س ِ پ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) آخر شدن. تمام شدن. بپایان رسیدن :
با چنین خو که تو داری پسرا گر بمثل
صبر ایوب مرا بودی گشتی سپری.فرخی.رجوع به سپری گردیدن شود.

فرهنگ فارسی

آخر شدن تمام شدن بپایان رسیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم