سر گرداندن

لغت نامه دهخدا

سر گرداندن. [ س َ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) روی برگرداندن. اعراض کردن :
از سیل چو کوه سر مگردان
سیلی خور و روی برمگردان.نظامی.گر نه تا زنده ام به خدمت شاه
سر نگردانم از پرستشگاه.نظامی.هر آن کو سر بگرداند ز حکمت
از آن بیچاره تر مسکین نباشد.سعدی.

فرهنگ فارسی

روی بر گرداندن . اعراض کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی