دگرگونه کردن

لغت نامه دهخدا

دگرگونه کردن. [ دِ گ َ گو ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تغییر دادن. مبدل کردن :
بدیشان چنین گفت امشب خروش
دگرگونه تر کرد باید ز دوش.فردوسی.مر قول مزور سخنی باشد کآن را
گوینده دگرگونه کند ساعت دیگر.ناصرخسرو.- جامه دگرگونه کردن ؛ تبدیل کردن آن. مبدل ساختن آن. بگردانیدن آن :
نبود آگه که شاهان جامه راه
دگرگونه کنند از بیم بدخواه.نظامی.

فرهنگ فارسی

تغییر دادن . مبدل کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم