داستان دیدن

لغت نامه دهخدا

داستان دیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) مشهور و برملا دیدن.آشکارا دیدن. مقابل پنهان و مخفی دیدن :
هلد بشهر خجند اندرون به پنهانی
وزآن بگرد سمرقند داستان بیند.سوزنی.

فرهنگ فارسی

مشهور و بر ملا دیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم