داد خوانده

لغت نامه دهخدا

دادخوانده. [ خوا / خا دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی از دادخواندن. || در اصطلاح دادگستری ، مدعی علیه. متشاکی. معروض.

فرهنگ فارسی

نعت مفعولی از داد خواندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال جذب فال جذب فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل