خون دیدن

لغت نامه دهخدا

خون دیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) حایض شدن. رؤیت خون. قرء. بی نماز شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || رؤیت خون کردن و از آن ترسیدن.
- امثال :
جهود خون دیده است ؛ برای رنجی اندک اضطراب و آه و ناله سخت میکند. از جراحتی خرد تألم بسیار می نماید. با دیدن خون مختصر بر تن خود بسیار ترسنده است.

فرهنگ فارسی

حایض شدن رویت خون
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم