حساب برهم زدن

لغت نامه دهخدا

حساب برهم زدن. [ ح ِ ب َ هََ زَ دَ ] ( مص مرکب ) پریشان کردن و سررشته حساب از دست دادن :
شکرلب میشنید و دم نمی زد
حساب ناز را برهم نمی زد.سلیم ( از آنندراج ) ( ارمغان آصفی ).|| تقلب کردن در حساب. || جر زدن در قمار.

فرهنگ فارسی

پریشان کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت