لغت نامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) به نام فعلی آن وزیرآباد مراجعه شود. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
حبیب آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی ازدهستان زوار از شهرستان شهسوار، چهارده هزارگزی جنوب خاوری شهسوار. سه هزارگزی جنوب راه شوسه شهسوار به چالوس. یک هزارگزی زوار. دشت معتدل مرطوب ، مالاریایی. سکنه 75 تن. زبان فارسی گیلگی. آب آن از رودخانه زوار. محصول آنجا برنج و اندکی چای. کار اهالی کشت است. راه چهارپارو دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
حبیب آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) نام یکی از قرای معروف کلارستاق به مازندران در ساحل خزر. نام یکی از قراء کجورکه از پیش به نام خواچک خوانده میشد. رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 28 و 106 شود. || مرکز بلوک کران در ناحیه تنکابن به مازندران. || قریه ای از بلوک اقبال به قزوین.
حبیب آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودمیان خواف بخش خواف. شهرستان تربت حیدریه. پانزده هزارگزی شمال خاوری قصبه رود. چهارده هزارگزی شمال خاوری شوسه عمومی تربت حیدریه به رضاآباد. جلگه ، معتدل. سکنه 150 تن فارسی زبان. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، پنبه. کار اهالی کشت و گله داری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).