حاج خراب

لغت نامه دهخدا

حاج خراب. [ ] ( اِخ ) ( امیر... ). از امراء دوران آل مظفر است «و چون امیر شیخ را در منزلی که جهة شوکت و استکبار ساخته بود در غایت تزلزل و انکسار دید روی بدو آورده پرسید که امیرحاج خراب را تو کشته ای جواب داد که بلی بموجب فرموده ما او را بقتل آوردند و جناب مبارزی حکم قصاص کرده آن پادشاه عالیجاه را به اولاد امیرحاج خراب سپردند و پسر امیرحاج خود در همان ساعت نایره زندگانی او را بضرب شمشیر آبدار منطفی گردانید...». رجوع به حبط ج 2 ص 93 شود.

فرهنگ فارسی

از امرائ دوران آل مظفر است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت