تکاپوی کردن

لغت نامه دهخدا

تکاپوی کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آمد و شد کردن از روی تعجیل باشتاب. به این سوی و آن سوی رفتن. تلاش کردن. سعی کردن. جستجوی بسیار و شتاب آمیز کردن : سرشت مردم چنان آمد که تکاپوی کند. ( منتخب قابوسنامه ص 3 ).
ازآنسو که خورشید می شد نهان
تکاپوی می کرد با همرهان.نظامی.تکاپوی کن گرد پرگاردهر
که تا خاکیان از تو یابند بهر.نظامی.

فرهنگ فارسی

آمد و شد کردن از روی تعجیل با شتاب باین سوی و آن سوی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم