تعصب کردن

لغت نامه دهخدا

تعصب کردن. [ ت َ ع َص ْ ص ُ ک َدَ ] ( مص مرکب ) جانب داری کردن. طرفداری شدید کردن. حمایت بدون چون و چرا کردن. عصبیت کردن :
گفت ای مردک خدا در حق تو چندان لطف نکرده است که تو در حق خانه او چنین تعصب می کنی. ( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 147 ). رجوع به تعصب شود.

فرهنگ فارسی

جانب داری کردن طرفداری شدید کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی فال اوراکل فال اوراکل