بو یافتن

لغت نامه دهخدا

بو یافتن. [ ت َ] ( مص مرکب ) نصیبی یافتن. بهره ای بردن :
منت ایزد را که رنجم چون صبا ضایع نشد
عاقبت بویی از آن سیب زنخدان یافتم.صائب ( از آنندراج ).و بمعنی دوم نیز ایهام دارد. || سراغ یافتن. ( آنندراج ). || مجازاً، اثری پیدا کردن از چیزی. نشانی از کسی یا چیزی یافتن.

فرهنگ فارسی

نصیبی یافتن بهره ای بردن یا سراغ یافتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم