اعتصام کردن

لغت نامه دهخدا

اعتصام کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) با استواری و استحکام گرفتن. ( ناظم الاطباء ) :
در دین چو اعتصام بحبل المتین کنند
آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند.انوری ( از آنندراج ).آن ریسمان فروش که از آسمان سروش
کردی بریسمان اشاراتش اعتصام.خاقانی.فضل خدای حبل متین است شاه را
هر جا که شد بحبل متین اعتصام کرد.واله هروی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

با استواری و استحکام گرفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم