( آرام شدن ) آرام شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آرامیدن. بیارامیدن. آرام گرفتن. فرونشستن اضطراب. فرونشستن خشم. تسلی یافتن. بازایستادن باد و طوفان و انقلاب. مقابل بشوریدن ( هوا، دریا ). بازایستادن از گریه. بشدن دَرد از عضوی چون دندان و جز آن. ساکن شدن وَجع.
فرهنگ فارسی
( آرام شدن ) ( مصدر ) ۱ - آرامیدن ۲ - آرام گرفتن فرو نشستن اضطراب فرو نشستن خشم . ۳ - باز ایستادن باد و طوفان و انقلاب مقابل بشوریدن . ۴ - باز ایستادن از گریه . ۵ - ازبین رفتن درد عضوی مانند دندان ساکن شدن درد . تسلی یافتن فرو نشستن خشم