ارام جان

لغت نامه دهخدا

( آرام جان ) آرام جان. [ م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مایه سکون دل. معشوقه. معشوق :
بر این برز و بالا و این خوب چهر
تو گوئی که آرام جانست و مهر.فردوسی.ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.سعدی.از من جدا مشو که توام نور دیده ای
آرام جان و مونس قلب رمیده ای.حافظ.

فرهنگ فارسی

( آرام جان ) معشوقه مایه سکون دل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت