قاسم امام. [ س ِ اِ ] ( اِخ ) ( میرزا ) ابن خواجه جلال الدین میرکی. از اعیان و اشراف هرات بود. وی در جوانی به تحصیل علوم همت گماشت و به مطالعه رسائل متداول عصر پرداخت و در خوشنویسی زبانزد عموم گردید و در فن شطرنج صغیر و کبیر مهارت تمام یافت. اشعار دلفریبش به سلاست الفاظ و جودت معانی مزین است و منشآت پرمایه اش در نظر فاضلان سخن سنج مطبوع. این اشعار از اوست : شد مرا کاسه سر خاک در میخانه باشد از گردش ایام شود پیمانه ز آشنایان همه بیگانه شدم بهر تو من آشنا ناشده گشتی تو ز من بیگانه پیش واعظ منشین قصه طوبی مشنو قد برافراز که کوته شود این افسانه. وی در فتنه ابوالقاسم بخشی که در زمان سلطان حسین میرزا اتفاق افتاد از مخالفان وی ( بخشی ) بشمار میرفت. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 537، 617 ).
فرهنگ فارسی
ابن خواجه جلال الدین میرکی از اعیان و اشراف هرات بود .