فریادخواهی

لغت نامه دهخدا

فریادخواهی. [ ف َرْ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) فریاد خواستن. دادخواهی. تظلم :
غلط گفتم که عشق است این نه شاهی
نباشد عشق بی فریادخواهی.نظامی.رجوع به فریادخواه و فریاد خواستن شود.

فرهنگ فارسی

فریاد خواستن . دادخواهی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم