لغت نامه دهخدا
فخرآباد. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت واقع در 3 هزارگزی شمال بازار لشت نشاء. جلگه ای معتدل مرطوب و دارای 350 تن سکنه میباشد. از سفیدرود مشروب میشود. محصولش برنج ، صیفی ، ابریشم است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
فخرآباد. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مهتاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان واقع در 8 هزارگزی جنوب صیدآباد و 6 هزارگزی ایستگاه امروان. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 400 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوب ، پنبه ، بادام و انگور است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. یک دبستان دارد. از ایستگاه سرخده اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
فخرآباد. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر ( خیاو ) واقع در 17 هزارگزی خاورخیاو و 15 هزارگزی شوسه خیاو به اردبیل. ناحیه ای است واقع در جلگه ای معتدل و دارای 295 تن سکنه میباشد. از انارچای مشروب میشود. محصولات آن غلات ، حبوب ، میوه جات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فخرآباد. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش اسکو از شهرستان تبریز واقع در 13 هزارگزی شمال اسکو و دوهزارگزی شوسه تبریز به سردرود در کنار خط آهن مراغه - تبریز. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل که دارای 11 تن سکنه می باشد. آب آنجا از چشمه مشروب میشود و محصول عمده اش غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فخرآباد. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان لک بخش قروه شهرستان سنندج واقع در سی هزارگزی شمال باختری قروه و 6 هزارگزی شمال یالغوزآباد. ناحیه ای است واقع در دشت سردسیر که دارای 141 تن سکنه میباشد. آب آنجا از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، دیم ، لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).