صربه

لغت نامه دهخدا

( صربة ) صربة. [ ص َ رَ ب َ ] ( ع اِ ) رجوع به صربه شود.
صربة. [ ص َ ب َ ] ( اِخ ) جایگاهی است در شعر.
صربه. [ ص َ رَ ب َ] ( ع اِ ) گیاه نیکو و برگزیده. ( منتهی الارب. || چیزی است بمقدار سر گربه و در آن چیزی مانند دوشاب میباشد آن را میکنند و می خورند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی است بمقدار سر گربه که در آن مایعی است مانند دوشاب آن را مکیده میخورند. ( ناظم الاطباء ). ج ، صَرَب. || شیر ترش. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

جایگاهی است در شعر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو استخاره کن استخاره کن فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه