شونگ

لغت نامه دهخدا

شونگ. ( اِ ) فریاد ( به لهجه طبری ). ( یادداشت مؤلف ). و شاید با لغت شنگ در شنگ و شیون ، قریب باشد.
شونگ. [ ] ( اِ ) درختچه ای است که در نور و کجور و زیارت گرگان آن را شونگ و شن خوانند و عرب شجرةالطحال و زهرالعسل گوید. مردم رودسر و دیلمان و کرج آن را پلاخور نامند و در کتول بنام سفیدال مشهور است و دقزدانه و اوچ قد و دقزدون اسم ترکی او باشد و این درخت در خشک جنگلهای ایران دیده میشود. ( یادداشت مؤلف ).
- شونگ بس گل ؛ درختچه ای که گونه ای از شونگ است و در ارتفاعات بسیار در جنگلهای فوقانی شمال ایران بسیار است. ( یادداشت مؤلف ).
- شونگ قفقازی ؛ این درختچه که گونه ای از شونگ است در خشک جنگلهای بجنورد و گیفان و هم در کوههای دیلمان و شیرکوه در دوهزارگزی دیده شده است. ( گااوبا، از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

درختچه ایست که در نو و کجور و زیارت گرگان آنرا شونگ و شن خوانند و عرب شجره الطحال و زهر العسل گویند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم