سلاحداری

لغت نامه دهخدا

سلاحداری. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) اسلحه داری. نگاهداری اسلحه : هریک مردی را از خویشان خویش اختیار کنند که بسلاحداری بباید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 67 ).
زهره دهدش بجام یاری
مریخ کند سلاحداری.نظامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی فال ورق فال ورق