لغت نامه دهخدا سلاحداری. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) اسلحه داری. نگاهداری اسلحه : هریک مردی را از خویشان خویش اختیار کنند که بسلاحداری بباید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 67 ).زهره دهدش بجام یاری مریخ کند سلاحداری.نظامی.