سجان

لغت نامه دهخدا

سجان. [ س َج ْ جا ] ( ع ص ، اِ ) زندان بان. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). صاحب السجن. ( اقرب الموارد ). دوستاق بان. دژخیم.
سجان. [ ] ( اِخ ) دهی است از دیهای خوی بناحیت قم. ( تاریخ قم ص 141 ).

فرهنگ عمید

زندانبان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تماس فال تماس فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه