رجیع

لغت نامه دهخدا

رجیع. [ رَ ]( ع ص ، اِ ) سخن که بطرف صاحب خود بازگردد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخن که بسوی گوینده خود برگردد. گفته می شود: «ایاک و الرجیع من القول ». ( از اقرب الموارد ). || کلان شکم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکم گنده. ( از اقرب الموارد ). || بخیل. ( ناظم الاطباء ). || لاغر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر لاغر. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ). || جامه کهنه خطدار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). جامه رنگ واکرده. ( مهذب الاسماء ). || هر طعام سرد که بر آتش باز آن را گرم کنند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هر طعام سرد که دوباره آن را روی آتش گذارند. ( از اقرب الموارد ). || ستوری که از سفری بازگردد بسوی سفری. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ماده شتری که از سفری بازگردد بسوی سفری : ناقة رجیع سفر. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ماده شتر سست و کند از سفر. ج ، رُجُع. || گودال. || عرق و خوی. ( ازاقرب الموارد ). || آنچه شتر و مانند آن وقت نشخوار از شکم بازآرد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نشخوار. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ). || هر چیز که بازگردانیده شود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). هرچه رد کرده شود. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ). || هر چیز که شخص از سفر بازآرد. ج ، رُجُع. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رستنی بهار. ( از اقرب الموارد ). || پارگین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رسنی که بار دیگر تافته شود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رسنی که پاره گردد و دوباره تافته شود. ( از اقرب الموارد ). || آهن دراز لگام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آهن طویل لگام. ( از اقرب الموارد ). || سرگین و پلیدی ، لانه رجع الاولی بعد ان کان طعاماً او علفاً. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). سرگین خر. ( مهذب الاسماء ). سرگین آدمی و ستور. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ). || خرمابن. ( ناظم الاطباء ). خرمابنان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
رجیع. [ رَ ] ( اِخ ) آبی است مر هذیل را بر هفت گروه از عدة و در آنجا غدر کرده شده به مرثدبن ابی مرثد و سریه او هرگاه آن سریه را پیغامبر ( ص ) با قوم عَضَل و قاره فرستاد. ( منتهی الارب ). آبی است ازآن هذیل نزدیک هداءة در میان مکه و طائف و آن موضعی است که در آنجا عَضَل و قاره به هفت تن از کسانی که حضرت رسول با ایشان فرستاده بود بیوفایی کردند. غزوالرجیع، یکی از غزوات حضرت رسول است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تاریخ اسلام ص 92 و 100 و معجم البلدان شود.

فرهنگ فارسی

نام ولایتی است واقع در نزدیکی خیبر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت