دیوار کوب

لغت نامه دهخدا

دیوارکوب. [ دی ] ( ن مف مرکب ) کوبیده به دیوار. دیوارکوفت. کوفته شده بدیوار: جار دیوارکوب ؛ قسمی چراغ که بدیوار نصب کنند. ( یادداشت مؤلف ).دو شاخه دیوارکوب ؛ چراغ پایه داری که بدیوار نصب میکنند. ( ناظم الاطباء ). ساعت دیوارکوب ؛ ساعت دیواری.

فرهنگ عمید

نوعی چراغ که به دیوار نصب کنند.

فرهنگ فارسی

کوبیده به دیوار .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم