داد و بیداد کردن

لغت نامه دهخدا

داد و بیداد کردن. [ دُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عدل کردن و ستم روا داشتن. انصاف ورزیدن و جور بکار بردن. || فریاد کردن ، هیاهو کردن. جار و جنجال بپا کردن. داد و بیداد راه انداختن.

فرهنگ فارسی

عدل کردن و ستم روا داشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم