خاموش گردانیدن

لغت نامه دهخدا

خاموش گردانیدن. [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تَصمیت. اِصمات. ( منتهی الارب ). تَضمیز. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت : اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. ( گلستان سعدی ). || کشتن چراغ. کشتن شمع. || از غضب فرونشاندن. || فرونشاندن آتش. کشتن آتش.

فرهنگ فارسی

ساکت کردن از سخن باز داشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه فال چوب فال چوب