حمز

لغت نامه دهخدا

حمز. [ ح َ ] ( ع مص ) حمز شراب ؛ گزیدن شراب زبان را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || زبان گز شدن. ( منتهی الارب ). || حمز هم ؛ سوختن اندوه دل را. ( منتهی الارب ). || تیز کردن. || فراهم آوردن. || ( حا مص ) زبان گزی. || گرفتگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

حمز شراب : گزیدن شراب زبان را فراهم کردن تیز کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی