حدور

لغت نامه دهخدا

حدور. [ ح َدْ وَ ] ( ص مرکب ) ( از: حد + وَر ) محدود. حدپذیر. متناهی. مقابل بی حد و نامحدود.
حدور. [ ح َ ] ( ع اِ ) زمین نشیب. ( منتهی الارب ). جای نشیب.
حدور. [ ح ُ ] ( ع اِ ) الطریق من العلو الی السفل. راه سرازیری.
حدور. [ ح ُ ] ( ع مص ) فرودآمدن به نشیب. ( از منتهی الارب ). || برآماهیده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آماسیدن. ( از منتهی الارب ). آماس پیدا کردن. ورم کردن. باد کردن. حَدْر. رجوع به حَدْر شود.

فرهنگ عمید

۱. نشیب، سراشیب.
۲. زمین گود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم