حاسوس

لغت نامه دهخدا

حاسوس. ( ع اِ ) جاسوس و بعضی گفته اند با مهمله جاسوس است در خیرو نیکی و با معجمه در شرو بدی. || ( ص ) مرد بدیُمن. ( منتهی الارب ). || قحطسال سخت.

فرهنگ فارسی

مرد بدیمن سال قحط جاسوس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال کارت فال کارت فال درخت فال درخت فال قهوه فال قهوه