جذف

لغت نامه دهخدا

جذف. [ ج َ ] ( ع مص ) بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قطع. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || تیز پریدن و شتافتن مرغ. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتافتن مرغ. ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). گام کوتاه زدن و تیز رفتن زن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( آنندراج ). || راندن کشتی به بیل. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): جذف القارب [ کشتی خرد ] بالمجذاف ؛ راندن آن را. ( از قطر المحیط ). || برف باریدن آسمان. ( از ذیل اقرب الموارد ). جذفت السماء بالثلج ؛ ساحت به لغة فی الدال. ( تاج ، از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بریدن یا تیز پریدن و شتافتن مرغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت