جدایی افتادن. [ ج ُ اُ دَ ] ( مص مرکب ) دوری افتادن. هجر. مفارقت افتادن : هرگاه که دو دوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هر آینه میان ایشان جدایی افتد. ( کلیله و دمنه ). جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند شکسته استخوان داند بهای مومیائی را.( ؟ ).رجوع به جدایی و جدا شود.