تناصف

لغت نامه دهخدا

تناصف. [ ت َ ص ُ ] ( ع مص ) یکدیگر را انصاف دادن. ( منتهی الارب ) ( از زوزنی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): انی غرضت الی تناصف وجهها؛ یعنی استواءَ المحاسن کان بعض اعضاء الوجه انصف بعضاً فی اخذ القسط من الجمال. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ صُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - با هم انصاف داشتن . ۲ - با هم نصف کردن .

فرهنگ عمید

۱. نسبت به یکدیگر انصاف داشتن.
۲. تمام حق خود را گرفتن.
۳. با هم نصف کردن.

ویکی واژه

با هم انصاف داشتن.
با هم نصف کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم