تعویذ کردن

لغت نامه دهخدا

تعویذ کردن. [ ت َع ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دعای دفع بلا کردن. حرز بستن. محفوظ کردن. در پناه قرار دادن. دعای دفع بلا قرار دادن :
از این دیو تعویذ کن خویشتن را
سخنهای صاحب جزیره خراسان.ناصرخسرو.تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را
محمود براهیم بود بر سر عنوان.مسعودسعد.از زعفران روی من و مشک زلف دوست
تعویذ کرده ام ، ز من آن دیواز این گریخت.خاقانی.و رجوع به تعویذشود.

فرهنگ فارسی

دعای دفع بلا کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد فال چای فال چای