بنچه

لغت نامه دهخدا

بنچه. [ ب ُ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) بنچاق :
نه نرد و نه تخت نرد پیش ما
نه محضر و نه قباله و بنچه.منوچهری.و رجوع به بنجه شود.
|| جمعی باشند مر اصناف و رعیت را. ( انجمن آرای ناصری ) ( برهان ). || پیشانی بود بزبان ماوراءالنهر. و بنچه بند؛ پیشانی بند بود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
به تیغ طره ببرّد ز بنچه خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال.منجیک ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمعی که بر اصناف حرف و صنعت و رعیت بندند و مالیات و بدهی آنها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت