باراندن

لغت نامه دهخدا

باراندن. [ دَ ] ( مص ) بارانیدن : و گفت گرسنگی ابریست که جز آن باران حکمت نباراند. ( تذکرة الاولیاء عطار ).

فرهنگ عمید

۱. سبب باریدن شدن.
۲. چیزی را مانند باران فروریختن.

فرهنگ فارسی

بارانیدن: سبب باریدن شدن، چیزی را مانند، باران فروریختن
( مصدر ) بارانیدن

ویکی واژه

بارانیدن: و گفت گرسنگی ابریست که جز آن باران حکمت نباراند.(تذکرة الاولياء عطار).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم