انسال

لغت نامه دهخدا

انسال. [ اِ ] ( ع مص ) زادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بچه آوردن. ( از اقرب الموارد ). || فروافتادن پشم و افکندن آن را ( لازم و متعدی ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . فروافتادن و بریده شدن پشم و پر. فرو افکندن. پر و پشم را. ( از اقرب الموارد ).پر و پشم و موی بیفکندن حیوان و بیوفتیدن آن. ( تاج المصادر بیهقی ). پر یا پشم بیفکندن حیوان. ( مصادر زوزنی ). || شاخه بیرون آوردن درخت صلیان و فروانداختن آن را. || هنگام پشم ریختن رسیدن ستور را. || پیشی گرفتن بر قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
انسال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نسل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به نسل شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع نسل
جمع نسل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن