املیس

لغت نامه دهخدا

املیس. [ اِ ] ( ع ص ) دشت خشک بی گیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). بیابان بی گیاه. ( از اقرب الموارد ). املیسة. ج ، امالیس ،امالس ( بطور شاذ ). ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گویند فلاة املیس و املیسة. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دشت خشک بی گیاه . بیابان بی گیاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی فال انبیا فال انبیا