اصرع

لغت نامه دهخدا

اصرع. [ اَ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ صَرْع. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به صَرْع شود. ج ِ صَرْع ، بمعنی گونه ای از گونه ها. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). || ج ِ صِرْع. ( المنجد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به صِرْع شود.

فرهنگ فارسی

جمع صرع بمعنی گونه ای از گونه ها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه