لغت نامه دهخدا
اسواریه. [ اَس ْ ری ی َ ] ( اِخ ) گروهی باشند از معتزله. هم اصحاب الاسواری ، وافقوا النظّامیة فیما ذهبوا الیه ، وزادوا علیهم ان اﷲ لایقدر علی ما اخبر بعدمه او علم عدمه و الانسان قادر علیه. ( تعریفات جرجانی ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اسوارِیة گروهی از معتزله اند که از یاران اسواری میباشند و آنان با طایفه نظّامیه موافقت دارند و بعلاوه معتقدات نظّامیه گویند: حق تعالی بدانچه که به نیستی آن خبر داد، یا به نیستی او علم داشت ، دیگر هرگونه توانائی وی نسبت بدان نیستی سلب میگردد، در صورتی که آدمی چنین نیست ، زیرا توانائی بنده نسبت بعدم و وجود هر دو صلاحیت دارد و علی السویة باشد. پس چون بر یکی از آندو ضد توانائی داشت بر دیگری نیز توانا خواهد بود. کذا فی شرح المواقف.