اسس

لغت نامه دهخدا

اسس. [ اَ س َ] ( ع اِ ) اساس. بنیاد. بنیان. پی. پایه. ج ، آساس.
اسس. [ اُ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَساس. بنیادها. بنیان ها. پی ها. پایه ها.

فرهنگ فارسی

پایه ها

دانشنامه عمومی

شهر اسس ( به فرانسوی: Assesse ) در شهرستان نمور در استان نمور در منطقه فدرال والوون در کشور بلژیک واقع شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَسَّسَ: بنیان گذاشت
معنی أُسِّسَ: بنیان گذاشته شده
تکرار در قرآن: ۳(بار)
اصل. پایه. گویند «اَسَس بُنیانَه» یعنی برای ساختمانش پایه قرار داد بنای خویش را بر پرهیزگاری پایه نهاد، یعنی اصل و پایه بنای او تقوی است مسجدی که بر تقوا پایه گذاری شده، پایه آن تقوا است. این کلمه بصورت ماضی معلوم و مجهول فقط سه بار در کلام اللّه استعمال شده و هر سه در سوره توبه آیه‏108-109 واقع است. لازم نیست، پایه و اصل، مادّی باشد بلکه اعمّ است چنانچه در دو آیه فوق، پایه معنوی مراد است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال فنجان فال فنجان فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع