اسبیل

لغت نامه دهخدا

اسبیل. [ اَ ] ( ص ) دزد اسب. ( جهانگیری ). که بغیر از اسب دزدیدن کار دیگر نکند. ( سروری ). و رجوع به اسپیل شود.
اسبیل. [ اِ ] ( اِخ ) حصنی است در اقصای یمن و گویند حصنی است آنسوی نجیر. شاعر در وصف حمار وحشی گوید:
باسبیل کان بها بُرْهَةً.
من الدهر مانبحته الکلاب.
و این صفت کوه است نه حصن. و ابن الدُمینة گوید: اسبیل کوهی است در مخلاف ذمار و آن منقسم به دو نیمه است نصف آن بمخلاف رُداع و نصف دیگر بشهر عَنْس کشد و بین اسبیل و ذمار پشته ایست سیاه و در آن چاهی است موسوم به حمام سلیمان و مردم از بیماریهای جرب وغیره بدان استشفا کنند. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

حصنی است در اقصای یمن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال ای چینگ فال ای چینگ فال لنورماند فال لنورماند فال ورق فال ورق