احمز

لغت نامه دهخدا

احمز. [ اَ م َ ]( ع ن تف ) استوارتر. قوی تر. اشدّ. اشق. اقوی. امتن. وبدین معنی است حدیث ابن عباس : افضل الاعمال احمزها، وبروایتی افضل العبادات احمزها؛ ای اشقّها. ( مهذب ).

فرهنگ فارسی

استوار تر قوی تر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال راز فال راز فال ای چینگ فال ای چینگ فال زندگی فال زندگی