ابو وائل

لغت نامه دهخدا

ابووائل. [ اَ بو ءِ ] ( ع اِ مرکب ) شغال. ( مهذب الاسماء ) ( المرصع ).
ابووائل. [ اَ بو ءِ ] ( اِخ ) شقیق بن سلمة الاسدی الخزیمی. بعضی او را صحابی گفته اند و برخی دیگر گویند او تابعی است از اهل کوفه و درک صحبت عمر و عثمان و علی و معاذبن عباس و ابن عمر و ابن مسعود و ابوهریره و عایشه و غیر آنان از صحابه کرام کرده است و وفات او به سال 82 یا 89 هَ. ق. بود و او مردی زاهد و متقی و صاحب اقوال مشهوره است و نیز گفته اند که او شاعری مخضرمی است یعنی در جاهلیت و اسلام هر دو شعر گفته است.
ابووائل. [ اَ بو ءِ ] ( اِخ ) القاص المرادی الیامی الصنعانی. محدث است. او از عروةبن محمد و از او ابراهیم بن خالد صنعانی روایت کند.
ابووائل. [ اَ بو ءِ ] ( اِخ ) کلیب. محدث است.

فرهنگ فارسی

محدث است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال تک نیت فال تک نیت فال زندگی فال زندگی فال نخود فال نخود